
عیادت خیران مشهدی از معلولان
مجمع خیرین منطقه۹ شهرداری مشهد در حوزه معلولان و با همراهی حجتالاسلام نصرالله پژمانفر، نماینده مردم مشهد و کلات و عضو فراکسیون معلولین مجلس شورای اسلامی و جمعی از مسئولان و مددکاران بهزیستی مشهد و استان، به بهانه سرکشی به چند خانواده گرفتار و کمبرخوردار که معلولی را با عطوفت، اما با مشقت در آغوش خویش حمایت میکنند، از مقابل شهرداری منطقه، عازم چند نقطه، از بالاترین تا پایینترین محلات شهر مولای مهربانی میشویم.
پرده اول
نخستین مقصدمان، منزل برادران وائلی است. یادمرحوم شهاب میافتیم که همین اردیبهشت گذشته پساز سالها رنج و درد معلولیت، درنهایت بهعلت بیماری در چهلویکسالگی از دنیا رفته است و امروز برادران دوقلوی سیوششساله او، شاهرخ و شاهین امروز میزبان ما هستند.
آنچه درباره این سه برادر درخور توجه است، استعداد عجیب آنهاست. آنگونهکه یکی از مددکاران بهزیستی میگوید شهاب باوجود اینکه CP شدید و همیشه درازکش بوده است، کتابخانهای بسیار ارزشمند داشته و ضمن مطالعه زیاد، نهجالبلاغه را با خطی خوش بازنگاری کرده است.
حالا سرگرمی برادرانش نیز که به گفته پدرشان هیچیک از فرایض دینیشان را تاکنون ترک نکردهاند، باوجود نداشتن سواد، بازنگاری قرآن و برخی کتب مذهبی با خطی زیباست. بااینحال، بیشک نگهداری از سهفرزند معلول در خانه، کاری بسیار طاقتفرسا و پرهزینه است که وقتی بیتوجهی ازسوی جامعه هم به آن اضافه شود، تبدیل به دردی جانکاه میشود.
آقای وائلی که فرهنگی بازنشسته است، میگوید: ازآنجاکه جابهجایی فرزندانم در طبقات آپارتمان مشکل بود، یک واحد کوچک در پیلوت برایشان ساختم، اما شهرداری به خاطر آن، ما را مانند یک بسازبفروش، ۷۰ میلیون تومان جریمه کرده و مشکل فرزندانم را فقط مشکل خودم میداند.
بهزیستی هم متاسفانه رسیدگی درستی نمیکند، مددکار بچههای من حتی تابهحال نیامده به آنها سری بزند! حتی پرستار هم نمیدهند، من ماهی یکمیلیونوصدهزار تومان برای ۸ ساعت حضور به یک پرستار میدهم تا به بچهها رسیدگی کند. برای گرفتن کارت معلولیت بچهها، کارت ملی آنها و حالا هم تغییر حساب مستمریشان از بانک ملت به رفاه خیلی باید برویم و بیاییم و از همه بدتر اینکه بچهها را هم با این وضعیت، دائم باید ببریم.
با شنیدن این سخنان و تاکیدات حجتالاسلام پژمانفر، دکتر مسعود فیروزی، معاون توانبخشی بهزیستی خراسان رضوی میگوید: هرچه بگویید دلتان پردرد است و حق دارید، ما هم وظیفه داریم به مشکلات شما بیشتر رسیدگی کنیم.
درحالحاضر در اسرع وقت دو دستگاه ویلچر و واکر دراختیارتان میگذاریم و برای افتتاح حساب نیز کارگزار بانک به منزلتان میآید تا شما مجبور به جابهجایی پسرها نباشید. روحبخش، مدیر مجتمع نیکوکاری توانیابان نیز درباره بردن پسرها به یک اردوی تفریحی و کمک به دیپلمگرفتن آنها درصورت داشتن سیکل قول مساعد میدهد.
پرده دوم
از منزل دوقلوهای نابغه، خارج و زیر تیغ سوزان آفتاب، راهی مقصد دوم میشویم. وارد منزل خانم سلطانپور که میشوم، کودکی ریزنقش درحالیکه در گوشه اتاق در خود جمع شده و در نگاه اول پسربچهای مینماید، نظرم را جلب میکند. ریحانه برخلاف تصور ما دختری چهاردهساله و بسیار مهربان و بااستعداد است که از بدو تولد، از معلولیتهای مختلف جسمی و نابینایی رنج برده است.
همگی به شکل حلقهای باز دور ریحانه مینشینیم تا از مشکلات این خانواده بشنویم و هریک به فراخور، شاید بخشی از کوه سختیهای آنان را با نثار قدمی و قلمی و دِرمی از سر راهشان برداریم. مادر ریحانه در پاسخ حجتالاسلام پژمانفر که از مشکلاتشان در این راه میپرسد، میگوید که پدر ریحانه جانباز شیمیایی است و بهدلیل شغلش، زمان چندانی در خانه نیست و شاید روزها و شبهای بسیاری سپری میشوند و پدر دور از خانواده در شهری دیگر مشغول بهکار است. او میخواهد حالا که ریحانه و فرزند دیگر خانواده بزرگتر و نیازهایشان نیز بیشتر شده است، پدر نزد بچههایش بیاید و کمی از بار مشکلات بر دوشش کاسته شود.
به گفته مادر ریحانه در شرکت محل کار همسرش، کاری برای او در مشهد وجود ندارد، به بنیاد جانبازان هم بهمنظور بازنشستگی وی مراجعه کردهاند، اما هنوز دو سال تا موعد بازنشستگیاش باقی است. او میگوید: پدر ریحانه یکماه پیش در یکی شهرهای استانهای غرب کشور در یک پروژه سدسازی مشغول بود، سپس تا همین پنجشنبه گذشته برای گودبرداری آپارتمانهای مرتفع در کرمانشاه بود و بلافاصله از آنجا برای جادهسازی به رشت رفته است.
مدتی در پروژه حفر تونل برای قطار شهری در مشهد هم کار میکرد، اما دوسه باری که باتوجهبه وضعیت جانبازیاش حین کار دچار تنگی نفس و به بیمارستان منتقل شد، او را جواب کردند. مادر ریحانه ادامه میدهد: دخترم سه سال به مدرسه نابینایان رفت، اما بهعلت اینکه CP است و لامسه ضعیفی دارد، موفقبه فراگیری خط بریل نشد و او را اخراج کردند.
البته بهجز ریحانه، چهارنفر دیگر هم همین وضعیت را از نظر آموزشی دارند. خودم هم با بیماری درماتومیوزیت دستوپنجه نرم میکنم که باعث ضعف و ناتوانی در عضلات گردن و کمرم شده است؛ این درحالیاست که ریحانه فقط میتواند خودش غذا بخورد و همه کارهای دیگرش را من باید برایش انجام دهم.
همچنین او را هفتهای سهجلسه برای کاردرمانی به خیابان عارف و هفتهای یک جلسه به کلاس قرآن در مرکز جلیلیان میبرم. اما نمیدانم چرا هیچ واحد آموزشی برای بچههای چندمعلولیتی پیشبینی نمیکنند تا از تحصیل و حرفهآموزی حداقل در حدی که بعداز ما بتوانند به زندگیشان ادامه دهند، برخوردار شوند.
وی میگوید: ریحانه حالا که مجبور است دائم در منزل و در یک گوشه اتاق بنشیند، عصبی شده و بهانهگیری میکند و نمیدانم چطور باید وقتش را پر کنم تا سرگرم شود.
با شنیدن این سخنان فیروزی توضیح میدهد: آموزش مددجویان تا پیشاز سن مدرسه با سازمان است و بعداز آن به عهده آموزش و پرورش است. اما ریحانه باید با هر سختی و سستی خط بریل را فرابگیرد و برای آموزش این پنجنفری که گفتید مشکل بریلآموزی دارند، در تعامل با آموزشوپرورش بهطور خاص پیگیری میکنیم تا به نتیجه لازم برسند.
همچنین ازآنجاکه ریحانه دختر بسیار مستعدی است و نباید استعدادش حیف شده و از آموزش جا بماند، یک دستگاه «وویس ریکوردر» هم ازطرف سازمان به او میدهیم تا ازطریق شنیداری آموزش ببیند.
وی خطاب به مادر ریحانه میافزاید: من بهزودی با شما تماس میگیرم که به سازمان بیایید تا با کارشناسی درباره وضعیت فرزندتان بتوانیم مشکلات او را کاهش داده و ازطریق مرکز شهیدجلیلیان نیز بتوانیم برای آموزش او کار موثری انجام دهیم. در ادامه حجتالاسلام پژمانفر هم از مادر ریحانه میخواهد همسرش به محض بازگشت از ماموریت، با نوشتن نامهای به وی و ارائه یک راهحل، مشکل حضور نداشتن در مشهد را تا رفع آن پیگیری کند.
وی اظهار میدارد: پرونده جانبازی ایشان را هم برای بررسی دوباره و کمیسیون مجدد تعیین درصد میفرستم و با ارائه نامهای به بنیاد جانبازان تلاش میکنیم مشکلات شما کمتر شود. برای ریحانه نیز هر کمکی از من ساخته است، دریغ نمیکنم.
پژمانفر در ادامه میگوید: ریحانه باید در فضای اجتماعی و آموزشی قرار بگیرد تا نشاطش حفظ شود؛ به همین دلیل بهزیستی باید با آموزشوپرورش وارد مذاکره شود. وی خطاب به دکتر فیروزی عنوان میکند: بنا به گفته مادر ریحانه، او برای اثربخشی بیشتر دورههای کاردرمانیاش نیازمند یک دوچرخه ثابت طبی است که در اسرع وقت برایش تهیه کنید. نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی همچنین به مادر ریحانه تاکید میکند: دوستان در سازمان بهزیستی مطالبات شما را پیگیری میکنند و تا ۱۰روز بعداز پایان ماه مبارک رمضان، خبر آن را به شما میدهند.
پرده سوم
در ادامه راه، باز هم بهسمت نقطهای پاییندستتر و کمبرخوردارتر از شهر رهسپار میشویم. در یک کوچه باریک و شلوغ وارد خانهای قدیمی و کوچک میشویم تا سری به خواهر معلول، اما توانمند شهید محمدحسین دانشمندی، از شهدای سرفراز نیروی انتظامی بزنیم. خانم دانشمندی، معلول حرکتی است که یک چشم نابینا هم دارد. باوجوداین، مراحل پایانی دوره کارشناسیارشد مشاوره توانبخشی را میگذراند و برای ورود به دوره دکترای این رشته هم برنامه دارد.
او به جمع حاضر میگوید: مشکل من و خانوادهام نبود کار، مسکن و امکانات است. این محله نه کتابخانه دارد، نه پارک، حتی روزنامهفروشی ندارد، اما من باوجود همه محدودیتها بدون هیچ امکاناتی به اینجا رسیدم، اما باز هم کوتاه نیامدم و تلاش کردم. در چند انجمن فعال معلولان عضو هستم و با دارالاکرام نیز همکاری میکنم.
وی اضافه میکند: متاسفانه تنها بهدلیل اینکه خودم را سرپا نگه داشته و فعال هستم، کمیسیون پزشکی بهزیستی معلولیت شدیدم را متوسط اعلام کرده و بر همین اساس هم خدمات کمتری به من تعلق میگیرد. این درحالیاست که جامعه بدون توجهبه توانمندیهای یک فرد معلول تنها با نگاه به معلولیتش او را طرد میکند.
او ادامه میدهد: ما مستاجر هستیم و تنها درآمدمان همان حقوق بنیاد شهید است؛ در همین وضعیت برادرم هم دچار بیماری سختی شده که میگویند دراثر مسمومیت سرب است. داروی آن هم در ایران وجود ندارد. این بیماری باعث بیکاری او شد که مستاجر است و به دلیل ناتوانی در پرداخت اجارهخانه مجبور به تخلیه منزلش شده است. همسرش نیز بیمار است و الان برادر بیمارم هم با این وضعیت به جمع ما اضافه شده است.
وی تاکید میکند: من نانآور خانه هستم و دغدغه کار دارم. تا مشکل شغلم نیز حل نشود، تمام مشکلاتمان به قوت خود باقی مانده و حل نمیشوند. برای رسیدن به شرایط کار در مراکز مشاوره به ۷۰۰ امتیاز کارورزی نیاز دارم، ولی گذراندن این دورهها هزینه زیادی دارد؛ از بهزیستی تقاضا دارم امکان برگزاری کارگاههای کارورزی را حداقل برای افرادی مانند من بهصورت رایگان فراهم کند. دانشمندی یادآور میشود: برای مسکن مهر هم ثبتنام کردم، اما گفتند باید ۸ میلیونتومان واریز کنیم که طبیعتا چنین پولی نداشتم.
در ادامه دکتر فیروزی در پاسخ به خانم دانشمندی میگوید: باتوجهبه نظر کمیسیون درباره درصد معلولیت شما باید بگویم در قانون جدید، تاوان کسی که با هر درجه از معلولیت، خود را پابهپای یک فرد سالم و معمولی میکشاند، تعیین درصد اندکی از معلولیت است! بحث مسکن مهر دراختیار امور مشارکتهای سازمان است، در اسرع وقت به دفتر بنده بیایید تا این مسئله را پیگیری کنیم.
حجتالاسلام پژمانفر نیز در پاسخ اظهار میدارد: بهزیستی باید موارد خاص را بههر طریقی که میداند، با کمک خیّران یا هر روش دیگری تامین کند. خواهش میکنم این مورد را پیگیری کنید و نتیجه آن را به من هم اطلاع دهید. همچنین در پاسخدهی به نامههایی که از دفتر ما به سازمان بهزیستی ارسال میشود، باید تسریع شود.
وی خطاب به خانم دانشمندی میگوید: باتوجهبه اینکه مهمترین بخش مسئله، حفظ روحیه و شادابی شماست بخشی از کارها را میتوانید ازطریق دفتر ما پیگیری کرده و اموری را هم که بهزیستی شاید نتواند باتوجهبه تراکم کاری کمک کند، از مسیر مجموعههای جانبی پیگیری کنید.
عضو فراکسیون معلولین مجلس شورای اسلامی تاکید میکند: باتوجهبه اینکه خدمات با نگاه به معلولیتها و درصد تعیینشده داده میشود، درباره کمیسیون تعیین درصد معلولیت خانم دانشمندی باید تجدیدنظری اتفاق بیفتد. مبحث کمکهزینه تحصیلیتان و مراکز کارورزی با مساعدت بهزیستی، همچنین داروی برادرتان و هزینه بیمارستان او را پیگیری میکنیم. البته هر توصیهای ازسوی من لازم باشد، دریغ ندارم و بدون مضایقه یاریتان میکنیم.
در پایان پدر خانواده دانشمندی نیز از حضورش در خط مقدم جبهه سرپلذهاب در سال ۶۱ و عارضه چشمی که دراثر انفجار خمپاره برایش رخ داده بود، میگوید و اینکه تمام مدارک جانبازی او در بیمارستان پادگان ابوذر آن منطقه در آتشسوزی ناشیاز بمباران سوخته و از میان رفته است؛ بنابراین او که دیگر مدرکی مبنیبر جانبازی خود از ناحیه چشم ندارد، سالها این درد را تنهایی بهدوش میکشد.
حجتالاسلام پژمانفر با بیان اینکه اثبات جنگیبودن این عارضه کار بسیار مشکلی است، به وی توصیه میکند: از هر طریق فرمانده خود را بیابید تا او این عارضه را تایید کند یا اینکه مدرکی مبنیبر این جانبازی برای ارائه به کمیسیون پیدا کنید تا شما را به کمیسیون خاص آن معرفی کنم. از منزل شهید دانشمندی که از دریچه قاب روی دیوار، نگاه نگرانش را بر خانواده گرفتارش دوخته است، خارج میشویم، درحالیکه موضوع اشتغال نانآور معلول و توانای این خانه همچنان بیپاسخ باقی مانده است.
پرده چهارم
با فاصلهای نهچندان طولانی از خانه دانشمندی، وارد کوچهای تنگتر و دلگیرتر میشویم. در بنبست کوچه، درِ رنگورو رفته خانهای قدیمی به رویمان باز میشود و به اتاقی کوچک، نمور و تاریک با سقفی کوتاه پا میگذاریم که تنها هواکش آن، همان درِ باریک ورودیاش است.
در این اتاق محقر که قرار است شامل تمام آن چیزی باشد که از خانه توقع داریم، ششنفر زندگی میکنند، اما نکته اینجاست که هریک از اهالی این خانه همزمان از معلولیتی رنج میبرند. منیژه رافعیکریمآباد، مادر و سرپرست این خانواده است که خودش دچار معلولیت کمبینایی و کمشنوایی است.
همسر او حسن پیکری از جانبازان دوران دفاع مقدس بوده و بیماری اعصاب، او را خانهنشین کرده است. حسین و محسن لشکری و الیاس رافعی که به ترتیب ۲۳، ۲۲ و ۱۸ سال دارند و از همسر اول خانم رافعی هستند و همچنین محمد پیکری دهساله همگی از نابینایی و کمبینایی شدید رنج میبرند.
به گفته مادر، حسین این اواخر، بعداز یک ازدواج ناموفق بهدلیل مشکلات مالی، دوباره ازدواج کرده و با کمک خانواده همسرش راهی خانه بخت شده است. حسن هم که جدیدا صاحب یک چشم مصنوعی شده که بهزودی باید با هزینهای گزاف تعویض شود، خواهان شرایطی برای ازدواج است، اما ازآنجاکه این امکان فراهم نشده، انرژی و جوانیاش صَرف درگیریهای خیابانی شده است.
خانم رافعی میگوید: من مانند یک مرد با آبروداری و ماهی ۴۰۰ هزار تومانِ بنیاد جانبازان زندگی میکنم؛ در این خرابه مستاجرم و یکمیلیون تومان با ماهی ۲۰۰ هزار اجاره میدهم. همسرم مدام باید در بیمارستان ابنسینا بستری شود، پسرانم نیاز به ازدواج، اثاثیه، شغل و درمان دارند.
صاحبخانه از من تقاضای پول رهن بیشتر کرده یا اینکه باید خانه را تخلیه کنیم. الیاس را از بچگی به پرورشگاه بهزیستی سپرده بودم، اما حالا که ۱۸سالش تمام شده، او را پس فرستادهاند و نمیدانم با فرزند جوان و معلول و بیکارم چه باید بکنم! قرار بود که در «پنجتن» خانهای به ما بدهند که هنوز خبری از آن هم نیست.
پساز شنیدن سخنان خانم رافعی، دکتر فیروزی از وی میخواهد تا هر زمان که با وی تماس گرفته شد با مراجعه به شخص او در بهزیستی پیگیر رفع مشکلاتش شود. وی همچنین برای پرداخت موردیِ کمکهزینه مسکن و درمان به این خانواده قول میدهد.
حجتالاسلام پژمانفر نیز در ادامه خطاب به دکتر فیروزی و قیصری، رئیس اداره بهزیستی مشهد تاکید میکند: درباره خانههای خیّرساز پنجتن بررسی کنید که اگر به نتیجه نمیرسد، برنامه عملیاتی دیگری برای این خانواده درنظر بگیریم. نماینده مردم مشهد همچنین به خانم رافعی میگوید: یک نامه به دفتر من بنویسید تا برای عمل چشم بچهها و درمان و باقی مشکلاتشان هر کاری لازم است انجام دهیم.
درنهایت روحبخش نیز قول تهیه یک دستگاه ماشین لباسشویی را به این خانواده میدهد؛ و اما... پایان سفر از خانه رافعی که بیرون میآییم، نوای گنگ مناجاتی از دوردست به گوش میرسد. از خداوند میخواهم به حرمت ماه رمضان، امروز انسانهای بسیاری را همراه ما به میهمانیاش فراخواند تا با گرفتن دست نیازمندی بر سر سفره حق به افطار حقیقی بنشینند.
* این گزارش چهارشنبه، ۲ تیر ۹۵ در شماره ۲۰۱ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.